مرگ

ساخت وبلاگ

 

چون زجان مردم به جانان زنده ام

نیست   مرگم   تا   ابد     پاینده ام

دست از هوی و هوس حیوانی و خودپرستی بشوئید و پایندگی خویش را از همین جهان شروع کنید

اشخاص معمولی در این زندگانی گمان می کنند که این جهان بالاخره فانی بوده و این کالبد جسمانی نابود شدنی است ، و نیز گمان می کنند که ابدیت روح وشالودۀ آن پس از عبور از دالان مرگ شروع می شود ، به همین جهت زندگانی این دنیا را به طور مطلق وبه شکل تمام شدنی می بینند.

شعرای شرق و غرب اشعار زیبایی در بارۀ فنای زندگی سردوده اند ولی آنها با همان نظری که اشخاص معمولی در زندگی و مرگ می نگرند مورد توجه قرار دادند.  

درست است که سکوتی که مرگ بهمراه دارد پس از آن حرکت و کوشش و جنبش زندگی خیره کننده است و آن تاریکی را که مرگ به انسان تحفه آورده روشنایی شگفت انگیز زندگانی را بیکبار خاموش می کند ، منظرۀ بس شاعرانه ای دارد .

دو انگشت نامحسوس مرگ هنگامی که دراز شده و برگ گل جان آدمی را آهسته می رباید منظره ای است که با هیچ کلمه و جمله ای نمی توان توصیف کرد .

این قافۀ متضادی که انسان در لحظات سرانجام زندگی به خود می گیرد بس با حشمت و جلال است و جالب است و به شعرا باید حق داد که تابلوی مرگ را با تمام مهارت بکشند ، امّا مطلب با اهمیت تری که در این جا وجود دارد این است که اگر ما در بارۀ شخصیت وروح انسانی اندیشه های کافی داشته باشیم اگر ما مرگ را     به عنوان دالان « نه چیزی بیش از آن» ارزیابی کنیم خواهیم دید همۀ این نقش و نگارهای جالب که شعرا در بارۀ مرگ خلق کرده اند فاقد یک موضوع است وبا جرات تمام باید گفت که اساس مسئلۀ مرگ و زندگانی همان موضوع است.

چرا نباید اینها عظمت روح انسانی و خاصیت پایندگی آن را از همین زندگی طبیعی به افراد خاطر نشان سازند؟

چرا سر حد فنا و بقا را از هنگام مرگ به ما معرفی می کنند ، مگر سر حد بقا از اولین نقطۀ ارزیابی شخصیت و گام برداشتن در راه تکامل آغاز نمی شود ؟ شاعر می گوید:

آزمودم مرگ من در زندگی است

چون پس از این زندگی پایندگی است

در اشتباه بزرگی است که نقطۀ آغاز پایندگی را در جایی قرار می دهد که ممکن است افراد آگاه تا آن نقطه منازل متعددی از پایندگی راسپری کرده اند .

بارالها !آنقدر بما آگاهی عطا فرمای که نقطۀ آغاز ابدیت خویش را دریافته از همان نقطه لبّیک زنان بکوی تو رهسپار شویم

( برگرفته از جلد 2 تفسير ونقد و تحليل مثنوي جلالدين محمد مولوي – محمد تقي جعفري- ص 455 )

مثنوي من...
ما را در سایت مثنوي من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iba92mehre بازدید : 118 تاريخ : شنبه 8 مهر 1396 ساعت: 11:11